انواع عموم:
1- عموم افرادي
2- عموم احوالي
3- عموم ازماني
*الفاظ عموم»»»الفاظ مخصوص(كل.جميع.مجموع)-جمع محلي به ال-نكره در سياق نفي يا نهي
عام:استعاب و شمولي كه مدلول لفظ است و از طريق الفاظ عام به عام بودن پي مي بريم؛برخلاف اطلاق كه از مقدمات حكمت به اطلاق مي رسيم.
خاص:الفاظ ناظر به برخي از افراد عام است.خاص هميشه تخصيص نمي زند بلكه گاهي حمل بر اظهريت و اولويت مي شود.
خاصيت خاص:
1-عام را از بين مي برد»نسخ
2- تخصيص مي زند
3- اولويت را بيان مي كند.
ملاك در شمولي بودن و بدلي بودن :
* اصل در اطلاق شمولي است»»اگر جايي بين اطلاق شمولي و اطلاق بدلي شك داشتيم ،اصل اين است كه اطلاق شمولي است»»»اصل استغراقي بودن اطلاق است.
اطلاق بدلي نيازمند قيد اضافه است و اگر اين قيد نيايد اطلاق شمولي جاري مي شود.
در نقل سه حالت وجود دارد:
1-نقل به لفظ»»» عين لفظ بيان مي شود.
2- نقل به معنا»»»معني لفظ بيان مي شود.
3- نقل به مضمون»»»برداشت راوي بيان مي شود.
انواع مخصص:
1- مخصص متصل»»»(از بين برنده ظهور است)مانع انعقاد ظهور كلام قبلي مي شود.
2- مخصص منفصل»»»(از بين برنده حجيت است)؛ به وسيله قرينه منفصل مراد جدي متكلم (مدلول تصديقي ثاني) كشف مي شود.ظهور كلام قبلي منعقد شده و قرينه منفصل حجيت آن را از بين مي برد.
*معيار در متصل و منفصل بودن قرينه عرف مي باشد.اگر عرف قرينه اي را مستقل بداند اين قرينه منفصل است و اگر عرف قرينه اي را مستقل نداند اين قرينه متصل است.
تقرير در س اصول استاد شعباني.رفيعه المصطفي (س) تهران
عام و خاص و تفاوت آن:
* شمول و سريان= قابليت انطباق
عموم و شموليت:
1- عموم و شمول مستند به لفظ است و در بيان و كلام متكلم است»»» مدلول تصوري» مدلول تصديقي»ويل لكل همزه لمزه
2-عموم و شمول را مخاطب با تحليل عقلي خود مي فهمد»»»در متن و كلام متكلم عموميت نيست،چون متكلم در مقام بيان تمام مقصود و مراد خود بوده است و قرينه نياورده»عموم دانسته مي شود.
*مقام بيان#مقام اهمال و اجمال
فرق عام و اطلاق:
1-عام مرحله مدلول تصوري است،اطلاق مرحله مدلول تصديقي ثاني است.
2-براي عام الفاظ عموم وجود دارد، لكن اطلاق از لفظ فهميده نمي شود،بلكه اطلاق از مقدمات حكمت دانسته مي شود.
3-در عام موضوع عموم افراد طبيعت است،در اطلاق موضوع مطلق خود طبيعت است.
4-عام عموماً شمولي است،چون ناظر به افراد است،در اطلاق عموماً اطلاقات ما بدلي است چون ناظر به طبيعت است و با امتثال يك فرد محقق مي شود.
* ثمره:
- در تعارض عام و اطلاق»»»عام مقدم مي شود،چون شموليتش از لفظ است و قوي تر است.(عام ظهورش قوي تر است و در مرحله مدلول تصوري وضعي است
- در تعارض عام استغراقي با اطلاق شمولي، عام استغراقي مقدم مي شود زيرا قوي تر است.زيرا اظهريت عام است كه وضعي و لفظي است.برخي مغتقدند علت تقدم عام غايت بودن عام است.
*درعموم استغراقي و شمولي،هر فرد يك موضوع مستقل است و هر فرد براي خود اطاعت و معصيت مستقل دارد.
*در عموم مجموعي انحلال معنا ندارد بر خلاف عموم استغراقي.
* عام بدلي»»»مرحوم ناييني (ره) عموم بدلي را قبول ندارند.مشهور قائل به عموم بدلي هستند و عموميت را به لحاظ قابليت انطباق مي دانند.
*تعارض عام و مطلق مانند تعارض عام و خاص نيست:
تعارض:
1-عام و مطلق»»»تعارض در لفظ و مقدمات حكمت است.
2-عام و خاص»»»هر دو تعارض در لفظ است.
درس خارج اصول.استاد حبيب الله شعباني.
رفيعه المصطفي. تهران
ورود:
مفاد يكي از دو دليل،موضوع و حقيقت دليل ديگر را نفي مي كند و اين نفي يا وجداني است يا تعبدي.
در ورود»يك دليل فعلي مي شود+امتثال مي شود»»دليل ديگر خود سالبه به انتفاء موضوع مي شود.
مثال براي ورود:
اگر علم نداري آزادي.
اگر بيان نداري آزادي(مرحوم نائيني (ره)و شيخ انصاري(ره) ، ظن را بيان مي دانند).
4 خاصيت علم:كاشفيت، منجزيت، معذريت،جري عملي.
در واقع دليل وارد ؛با فعليت(بعث و زجر) با امتثال(انجام دادن و فعلي شدن تكليف) با وصول(علم و فهميدن مكلف)دليل ديگر را سالبه به انتفاء موضوع مي كند.
* تفاوت ورود با حكومت:
1- حكومت ناظر بر موضوع و محمول است، اما ورود ناظر به موضوع است.
2-حكومت تعبدي است، اما ورود تعبدي و وجداني است.
3- لسان حكومت خروج موضوعي است.
شباهت ورود با حكومت:
1- هر دو براي تفسير و تبيين آمده اند.
2-دليل وارد و دليل حاكم مستقل هستند و كاري با مورود و محكوم ندارند.
درس خارج اصول.استاد حبيب الله شعباني.
رفيعه المصطفي. تهران
حكومت و انواع آن:
* شيخ انصاري (ره) مبدع حكومت،حاكم و محكوم بوده است. قبل از ايشان با تخصيص مطرح مي شده است.
مثال:
اكرم العلماء (دليل محكوم)
الفاسق ليس بعالم( دليل حاكم)»»» دليل حاكم تصرف مي كند چون در صدد بيان مراد جدي است.
* در حكومت تضييق و توسعه حكم توسط شارع صورت مي گيرد، اول شريعت مي گويد فاسق عالم نيست و بعد مي بينم وجداناً عالم است،در واقع حكومت امري تعبدي است.
* فلسفه وجودي حكومت و حاكم،مفسِر بودن است.
* حكومت خروج موضوعي است، ولي تخصيص خروج حكمي است
ملاك هاي حكومت:
1- تصرف در موضوع
2- تصرف در محمول
3- توسعه و تضييق موضوع و محمول
شباهت و تفاوت تخصيص با حكومت:
§ شباهت تخصيص با حكومت»» اين دو روحاً و از لحاظ عمل تفاوت ندارند»» هر دو تقدم يك دليل بر دليل ديگر است.
§ تفاوت تخصيص با حكومت»»1- تخصيص فقط تضييق است،حكومت تضييق و توسيع است.2- لسان تخصيص خروج حكمي است،لسان حكومت خروج موضوعي است.
انواع حكومت:
1- حكومت واقعي»حكومت دليل اماره بر اصل
2-حكومت ظاهري» بين دليل حاكم و دليل محكوم مراتب رتبه وجود داشته باشد.
1-حكومت تفسيري»يك روايت روايت ديگر را تفسير كند و ابهام روايت قبلي را رفع كند
2-حكومت تنزيلي»تصرف در موضوع است و نازل منزل را معلوم و تنزيل و تشبيه مي كند.
3- حكومت مضموني»حكومت در قاعده ثانويه
درس خارج اصول.استاد حبيب الله شعباني.
رفيعه المصطفي. تهران
جمع عرفي و انواع آن:
تعارض دو نوع است:
1 -لفظي:الف) تعارض مستقر ب) تعارض غير مستقر»» محل جمع عرفي است(جمع عرفي حفظ هر دو دليل است بر خلاف تزاحم كه غالباً حذف يكي و برخي موقع ترتيب و ترتب است)
2- غير لفظي»»تعارض مستقر است »» امكان جمع عرفي وجود ندارد، زيرا جمع عرفي فقط در مورد دو دليل لفظي اجرا مي شود.
انواع جمع عرفي:
1- جمع عرفي قطعي
2- جمع عرفي اختلافي»» مانند تخصيص عموم با مطلق
اقسام جمع عرفي قطعي:
حكومت- تخصيص- تقييد – ورود – نص و ظاهر- اظهر و ظاهر
درتعارض مستقر:
1- قاعده اوليه»»قاعده عقلي است ( اذا تعارضا تساقطا) ( حكم عقل)
2- قاعده ثانويه»»اخبار علاجيه ( حكم شرع)
در تعارض غير مستقر»» جمع عرفي»»قاعده عقلايي و شرعي است.
جمع عرفي:
جمع عرفي اخذ به مرجح دلالي است»» جمع عرفي در مرحله دلالت اتفاق مي افتد.
معيار اصلي جمع عرفي اظهريت و اقوائيت يكي از دو دليل است.اظهريت»خاص»نص»وارد
(خاص قوي تر از عام است.مقيد قوي تر از مطلق است.نص قوي تر از ظاهر است.وارد قوي تر از مورود است)
شرايط جمع عرفي:
1- احراز اصل صدور هر دو دليل»»بحث سندي دو دليل
2-احراز جهت صدور»»
الف) يقين داريم هر دو براي بيان حكم واقعي است» احراز وجداني
ب)شك داريم يكي تقيه باشد يا نه»اصل عدم تقيه جاري مي شود» احراز تعبدي
3- در هر دو كلام قانونگذار و متكلم واحد باشد
واحد حقيقي» خداوند متعال
واحد اعتباري»فرمايشات ائمه اطهار كه منتسب به شارع مقدس است.
4- بعد از جمع عرفي امكان تعبد به هر دو باقي مانده باشد»» جمع عرفي موجب لغويت يكي از دو دليل نشده باشد» مثلا در قاعده فراغ و قاعده استصحاب» قاعده فراغ مقدم مي شود و فراغ حكومت بر استصحاب دارد و نمي توان بين اين دو جمع عرفي ايجاد شود.
5- جمع عرفي وقتي است كه قرينه عرفي در آن وجود داشته باشد»» جمع مقبول.
درس خارج اصول.استاد حبيب الله شعباني.
رفيعه المصطفي. تهران