موضوع: "پژوهشی"
#بحث دلیل عقلی،اشتراک قدرت در تکلیف :
ابتدا باید یاد آور شد دلیل عقلی1-:هر قضیه ای است که عقل آن را درک می کند2- و امکان استنباط حکم شرعی از آن وجود دارد.
بحث از دلیل عقلی ،گاه *صغروی است و گاه کبروی*(صغروی:ادراک عقلی آن قضیه می باشد)(کبروی:حجیت آن قضیه عقلیه می باشد)
-باید خاطر نشان کرد قضایای عقلیه عنصر مشترک در عملیات استنباط هستند.
-برای قضایای عقلی تقسیم های مختلفی وجود دارد.مانند:
تقسیم قضایای عقلیه به :
*1- قضایایی که دلیل عقلی مستقل هستند.2- قضایایی که دلیل عقلی غیر مستقل هستند.
*1-قضیه تحلیل2- قضیه ترکیبی.
قضیه عقلی مستقل ترکیبی:
1- گاهی سالبه هستند(یعنی منتهی به استنباط نفی حکم شرعی می شود:مانند حکم عقل به محال بودن تکلیف به غیر مقدور)
2-گاهی موجبه هستند(یعنی منتهی به استنباط ثبوت حکم شرعی می شوند:مانند کل ما حکم به العقل بقبحه حکم به الشارع بحرمته)
محال بودن تکلیف به غیر مقدور::
در این جا دو معنا می توان برای محال بودن تکلیف به غیر مقدور قائل شد:
1-عقلا عقاب شخص به دلیل تکلیف غیر مقدور ،قبیح است.
2-نفس تکلیف به شی غیر مقدور صرف نظر از عقوبت،قبیح است.
مقام ثبوت همیشه قبل از مقام اثبات است.در مقام ثبوت ما سه چیز را بررسی می نماییم(ملاک –اراده- اعتبار)در مورد ملاک و اراده لزومی به مشروط بودن تکلیف به قدرت نمی شود و امکان ثبوت ملاک و اراده در غیر قادر نیز وجود دارد.به این معنا که ملاک و اراده1- در حالت عجز و عدم قدرت گاهی ثابت هستند و 2-گاهی ثابت نیستند.
یعنی اگر قدرت در ملاک دخیل باشد در اینجا قدرت شرعیه و قدرت عقلیه مطرح می شود:(قدرت شرعیه:دخیل بودن قدرت در تکلیف، شرعی باشد). قدرت عقلیه:(دخیل بودن قدرت در تکلیف،عقلی باشد)
اما در مرحله اعتبار که آخرین مرحله ثبوت(جعل و وضع) است و بعد از آن وارد مرحله اثبات(بروز و ظهور) می شویم .
در مرحله اعتبارقدرت شرط معتبر تکلیف است.
توجه:ثمره در شرطیت قدرت به لحاظ عقوبت،روشن هست.اما به لحاظ نقش تکلیف گاه بیان می گردد ثمره شرطیت قدرت واضح و روشن نیست، زیرا اگر در صورت عدم قدرت بر انجام تکلیف عقوبتی نباشد،ثبوت و یا عدم ثبوت تکلیف بی اثر است زیرا مکلف از ترک تکلیف مواخذه و عقوبت نمی شود و بحث از نفس تکلیف در شرطیت قدرت بی اثر است.
منبع:حلقه ثانیه .ص190-189
با عرض سلام و خدا قوت به تمامی اساتید بزرگوار
#بحث دلیل عقلی،اشتراک قدرت در تکلیف :
ابتدا باید یاد آور شد دلیل عقلی1-:هر قضیه ای است که عقل آن را درک می کند2- و امکان استنباط حکم شرعی از آن وجود دارد.
بحث از دلیل عقلی ،گاه *صغروی است و گاه کبروی*(صغروی:ادراک عقلی آن قضیه می باشد)(کبروی:حجیت آن قضیه عقلیه می باشد)
-باید خاطر نشان کرد قضایای عقلیه عنصر مشترک در عملیات استنباط هستند.
-برای قضایای عقلی تقسیم های مختلفی وجود دارد.مانند:
تقسیم قضایای عقلیه به :
*1- قضایایی که دلیل عقلی مستقل هستند.2- قضایایی که دلیل عقلی غیر مستقل هستند.
*1-قضیه تحلیل2- قضیه ترکیبی.
قضیه عقلی مستقل ترکیبی:
1- گاهی سالبه هستند(یعنی منتهی به استنباط نفی حکم شرعی می شود:مانند حکم عقل به محال بودن تکلیف به غیر مقدور)
2-گاهی موجبه هستند(یعنی منتهی به استنباط ثبوت حکم شرعی می شوند:مانند کل ما حکم به العقل بقبحه حکم به الشارع بحرمته)
محال بودن تکلیف به غیر مقدور::
در این جا دو معنا می توان برای محال بودن تکلیف به غیر مقدور قائل شد:
1-عقلا عقاب شخص به دلیل تکلیف غیر مقدور ،قبیح است.
2-نفس تکلیف به شی غیر مقدور صرف نظر از عقوبت،قبیح است.
مقام ثبوت همیشه قبل از مقام اثبات است.در مقام ثبوت ما سه چیز را بررسی می نماییم(ملاک –اراده- اعتبار)در مورد ملاک و اراده لزومی به مشروط بودن تکلیف به قدرت نمی شود و امکان ثبوت ملاک و اراده در غیر قادر نیز وجود دارد.به این معنا که ملاک و اراده1- در حالت عجز و عدم قدرت گاهی ثابت هستند و 2-گاهی ثابت نیستند.
یعنی اگر قدرت در ملاک دخیل باشد در اینجا قدرت شرعیه و قدرت عقلیه مطرح می شود:(قدرت شرعیه:دخیل بودن قدرت در تکلیف، شرعی باشد). قدرت عقلیه:(دخیل بودن قدرت در تکلیف،عقلی باشد)
اما در مرحله اعتبار که آخرین مرحله ثبوت(جعل و وضع) است و بعد از آن وارد مرحله اثبات(بروز و ظهور) می شویم .
در مرحله اعتبارقدرت شرط معتبر تکلیف است.
توجه:ثمره در شرطیت قدرت به لحاظ عقوبت،روشن هست.اما به لحاظ نقش تکلیف گاه بیان می گردد ثمره شرطیت قدرت واضح و روشن نیست، زیرا اگر در صورت عدم قدرت بر انجام تکلیف عقوبتی نباشد،ثبوت و یا عدم ثبوت تکلیف بی اثر است زیرا مکلف از ترک تکلیف مواخذه و عقوبت نمی شود و بحث از نفس تکلیف در شرطیت قدرت بی اثر است.
منبع:حلقه ثانیه .ص190-189
احادیثی در بیان فضایل امیر المومنین علی (ع)
1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی تو در دنیا و آخرت آقایی، دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست، نفرین بر کسی که تو را پس از من دشمن بدارد. (حاکم در مستدرک ج۳ ص۱۲۸ نقل کرده و طبق شرط شیخین صحیح است)
2-در مناقب خطیب از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: لمّا خلق الله السموات و الارض دعاهُنَّ فاجبنه فعرض علیهن نبوّتی و ولایه علی بن ابیطالب فقبلتاهما ثم خلق الخلق و فوّض الینا امر الدین فالسّعید من سعد نبا و الشّقی من شقی نبا نحن المحلّلون لحلاله المحرّمون لحرامه.
خداوند بعد از آفرینش زمین و آسمان و قبول فرمان خدا، نبوّت من و ولایت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) را بر آنها عرضه داشت و پذیرفتند آنگاه تمامی بشر را آفرید و امر دین را بما واگذار نمود، بنابراین سعادتمند کسی است که به راه ما آید و با شقاوت کسی است که از ما جدا شود، ما حلال خدا را حلال کرده و حرامش را حرام می کنیم
3-در مناقب خطیب از علی بن ابیطالب (علیه السلام) نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی لو انّ عبداً عبد الله عزو جل مثل ما قام نوح فی قومه و کان له مثل اُحُدٍ ذهباً فانفقه فی سبیل الله و مُدّ فی عمره حتی یحّّج الف حجّه علی قدمیه ثمّ قتل بین الصّفا و المروه مظلوما ثم لم یوالک یا علیّ لم یشمّ رائحه الجنه و لم یدخلها.
یا علی، اگر کسی به اندازة عمر نوح خدا را عبادت کند و به اندازه کوه اُحد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق کند و به انداره ای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حجّ رفته و خانه خدا را زیارت نماید، آنگاه در مکه بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود ولی ولایت تو را ای( علی) نداشته باشد بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد گشت. ( خوارزمی در مقتل الحسین ج ۱ ص ۳۷ آن را نقل کرده است)
4-در مناقب ابن مردویه از انس بن مالک به نقل از سلمان آمده است که از پیامبر اکرم (ص) پرسیدم: بعد از شما به چه کسی اعتماد کنیم و از که دستور بگیریم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پاسخی نفرمودند: من ده بار این سؤال را مطرح کردم تا این که فرمودند: یا سلمان انّ وصیّی و خلیفتی و اخی و وزیری و خیر من اخلفهُ بعدی علی بن ابیطالب یؤدّی عنی و یُنجز مَوعدی
ای سلمان وصی من و خلیفه من و برادر و معاون و بهترین جانشین بعد از من علی بن ابیطالب (علیه السلام) است که تعهدات مرا انجام میدهد و وعدة مرا عملی میسازد. (خوارزمی درمناقب ص ۶۷ مُحّب طبری در ذخائر العقبی ص ۷۱ نقل کرده اند.)
5- در مناقب خطیب از انس بن مالک منقول است که: شبی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خواب دیدم در حالی که به شدت غضبناک بودند، رو به من کرده فرمودند: ای انس، چه چیز ترا بر آن داشت که آنچه از من در فضل و کمال علی (علیه السلام) شنیدی کتمان نمودی و اداء نکردی؟ تا آخرالامر به مرض و عقوبت برص مبتلا شدی و اگر استغفار علی (علیه السلام) تدارک تقصیرات تو نمی کرد هر آینه که رایحه جنت را نمی شنیدی. اکنون در باقی عُمر آشکار کن این خبر را که موالیان علی (علیه السلام) و آل او، پیشروان و سابقانند به سوی جنّت و همسایه های حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و حمزه و جعفر هستند و علی (علیه السلام) صدیق اکبر است. هر کس که او را دوست بدارد، به او بشارت بده که خاتم الانبیاء می گوید: مترس از هول و وحشت روز قیامت. (خطیب در مناقب – المناقب المرتضویه ص ۲۲۰)
احادیثی در بیان فضایل امیر المومنین علی (ع)
1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی تو در دنیا و آخرت آقایی، دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست، نفرین بر کسی که تو را پس از من دشمن بدارد. (حاکم در مستدرک ج۳ ص۱۲۸ نقل کرده و طبق شرط شیخین صحیح است)
2-در مناقب خطیب از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: لمّا خلق الله السموات و الارض دعاهُنَّ فاجبنه فعرض علیهن نبوّتی و ولایه علی بن ابیطالب فقبلتاهما ثم خلق الخلق و فوّض الینا امر الدین فالسّعید من سعد نبا و الشّقی من شقی نبا نحن المحلّلون لحلاله المحرّمون لحرامه.
خداوند بعد از آفرینش زمین و آسمان و قبول فرمان خدا، نبوّت من و ولایت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) را بر آنها عرضه داشت و پذیرفتند آنگاه تمامی بشر را آفرید و امر دین را بما واگذار نمود، بنابراین سعادتمند کسی است که به راه ما آید و با شقاوت کسی است که از ما جدا شود، ما حلال خدا را حلال کرده و حرامش را حرام می کنیم
3-در مناقب خطیب از علی بن ابیطالب (علیه السلام) نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی لو انّ عبداً عبد الله عزو جل مثل ما قام نوح فی قومه و کان له مثل اُحُدٍ ذهباً فانفقه فی سبیل الله و مُدّ فی عمره حتی یحّّج الف حجّه علی قدمیه ثمّ قتل بین الصّفا و المروه مظلوما ثم لم یوالک یا علیّ لم یشمّ رائحه الجنه و لم یدخلها.
یا علی، اگر کسی به اندازة عمر نوح خدا را عبادت کند و به اندازه کوه اُحد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق کند و به انداره ای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حجّ رفته و خانه خدا را زیارت نماید، آنگاه در مکه بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود ولی ولایت تو را ای( علی) نداشته باشد بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد گشت. ( خوارزمی در مقتل الحسین ج ۱ ص ۳۷ آن را نقل کرده است)
4-در مناقب ابن مردویه از انس بن مالک به نقل از سلمان آمده است که از پیامبر اکرم (ص) پرسیدم: بعد از شما به چه کسی اعتماد کنیم و از که دستور بگیریم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پاسخی نفرمودند: من ده بار این سؤال را مطرح کردم تا این که فرمودند: یا سلمان انّ وصیّی و خلیفتی و اخی و وزیری و خیر من اخلفهُ بعدی علی بن ابیطالب یؤدّی عنی و یُنجز مَوعدی
ای سلمان وصی من و خلیفه من و برادر و معاون و بهترین جانشین بعد از من علی بن ابیطالب (علیه السلام) است که تعهدات مرا انجام میدهد و وعدة مرا عملی میسازد. (خوارزمی درمناقب ص ۶۷ مُحّب طبری در ذخائر العقبی ص ۷۱ نقل کرده اند.)
5- در مناقب خطیب از انس بن مالک منقول است که: شبی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خواب دیدم در حالی که به شدت غضبناک بودند، رو به من کرده فرمودند: ای انس، چه چیز ترا بر آن داشت که آنچه از من در فضل و کمال علی (علیه السلام) شنیدی کتمان نمودی و اداء نکردی؟ تا آخرالامر به مرض و عقوبت برص مبتلا شدی و اگر استغفار علی (علیه السلام) تدارک تقصیرات تو نمی کرد هر آینه که رایحه جنت را نمی شنیدی. اکنون در باقی عُمر آشکار کن این خبر را که موالیان علی (علیه السلام) و آل او، پیشروان و سابقانند به سوی جنّت و همسایه های حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و حمزه و جعفر هستند و علی (علیه السلام) صدیق اکبر است. هر کس که او را دوست بدارد، به او بشارت بده که خاتم الانبیاء می گوید: مترس از هول و وحشت روز قیامت. (خطیب در مناقب – المناقب المرتضویه ص ۲۲۰)
گفتگو انواعی دارد و گاه دیده می شود یک گفتگو سازنده بوده و اثر بخش است و گاه سرانجام گفتگو شکست خواهد بود.باید دانست نوع و جهت گفتگو بسیار مهم است.حال به انواع گفتگو می پردازیم:
1- گفتگوی مقابله ای:
در این نوع گفتگو 2 طرف همدیگر را خصم تلقی می کنند و هریک سعی می کند دیگری را شکست دهد و خود پیروز باشد.در این نوع گفتگو هیچ یک به نقطه نظرات دیگری توجه ای نمی کند و این گفتگو به نتیجه مطلوب نمی رسد.
2-گفتگوی مخالفتی و لجاجتی:
در این گفتگو دوطرف فقط به مخالفت و لجبازی می پردازند و هر یک کاملا برعکس نظر دیگری انجام می دهدو این نوع گفتگو منجر به جدایی عاطفی شده به طوریکه 80 درصد طلاق ها نتیجه این نوع گفتگو است.
3-گفتگوی همرا با گذشت:
این نوع گفتگو به طور نسبی توصیه می شود و باید طرفینی باشد و اگر در گفتگو همیشه یک طرف گذشت کند نتیجه بخش نیست.
4- گفتگوی مبتنی بر همراهی:
این گفتگو مبتنی بر داد و ستد و همکاری دوجانبه است در واقع یک بده بستان توافقی است،می گوییم من این کار را انجام می دهم شما هم این کار را برایم انجام بده.این گفتگو نتیجه بخش خواهد بود چون مبتنی بر همدلی و همراهی است.
5-گفتگوی سازشی:
مثلا هر یک از زوجین معتقدند که نباید به کار هم کاری داشته باشند و هر یک آزاد است و می گویندمن کار خودم را می کنم توهم آزادی کار خود را بکنو هیچ یک کاری به دیگری نداشته باشد.این هم یکی دیگر از عوامل طلاق است چون نتیجه اش فروپاشی و انحطاط خانواده خواهد بود.
انسان نميتواند به زور خودش را در راهي که اهميتش را نيافته بيندازد.
تو بايد خودت را آماده کني و نيروهاي پراکنده ي خودت را هماهنگ سازي.
من در يک مرحله مي يافتم که بايد از اين پرتقال بگذرم. مي خواستم اطاعت کنم، همين که شروع ميکردم، هزار نيرو در من سر ميگرفت
بخلم ميگفت:بابا ولش کن.
ضعفم ميگفت:خودت احياج داري.
ترسم شلوغ ميکرد که بيچاره، بعد چه خواهي کرد؟
و کينه ام ميگفت:تو مي خواهي به آنها بدهي که اگر محتاج باشي نگاهت نمي کنند.
من در اين هنگام چه مي توانستم بکنم؟
اگر (پرتقال را) ميدادم، چون با درگيري و فشار داده بودم، يک پرتقال برايم کوه جلوه ميکرد و بعدها مغرور مي شدم و اگر نميدادم که باخته بودم.
من در اين بلبشو با اينکه مي توانستم، صبر مي کردم و پرتغال را نمي دادم.
پرتغال را پوست مي کندم،(و در نظرم)کوچک ميشد.
به خودم مي گفتم،خوب ،شما همين را اگر ندهی همين را اگر نگه داري، لجن مي شود واگر بخوري تا چند ساعت ديگر کثافت و عفن…
ميديدم که نيروهاي سرکشم آرام شده بودند.
خوب ميديدند که چيزي نيست،اين همه کوشش براي همين، همين گند و لجن و يا کثافت و عفن؟مگر نميشد اين(پرتقال) را تبديل کرد؟مگر نميشد با اين پرتغال يک دوست و يک همراه ساخت؟ مگر نميشد با همين،درس گذشت و انفاق و ايثار نشان داد؟!
چرا میشود.
اين راه بود.نه به زور دادن و به غرور رسيدن. و نه تسليم شدن و خود را رها کردن.
مرحوم علی صفایی حائری
کتاب استاد و درس(صرف و نحو)ص ۵٩،۶٠،۶١
وَ قالَ الرِّضا عليه السلام :
مَنْ رَضِىَ بِالْيَسيرِ مِنَ الْحَلالِ خـَفَّتْ مـَؤُنَتـُهُ وَ تَنَعـَّمَ اَهـْلـُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّه ُ داءَ الدُّنْيا وَ دَوائَها وَ اَخْرَجـَهُ مِنْها سالِما
مسند الامام الرضا عليه السلام ، ج 1، ص 269.
امام رضا عليه السلام فرمود:
كسى كه به مال حلال اندك، راضى شود، مخارجش سبك مى شود، خانواده اش برخوردار مى گردند، خداوند او را به درد و درمان دنيا بينا مى كند و ا و را سالم و بى گناه از دنيا به دارالسلام بهشت بيرون مى برد.