قاعده حجیّت ظهور:
بحث از حجیت ظواهر یک بحث مستقل و جداگانه ای نیست بلکه از توابع بحث پیرامون قرآن و سنت می باشد به عبارت دیگر خود ظواهر یک دلیل مستقل در مقابل کتاب و سنت نیست و ما برای عمل کردن به کتاب و سنت باید حجیت آن راثابت کنیم.
ظواهرکتاب و سنت از امور ظنی هستند و همانطور که می دانیم عمل به ظن باید با یک دلیل قطعی برای ما ثابت شود و مجتهد نیاز به یک دلیل قطعی دارد تا بتواند به ظواهر آیات و روایات تمسک کند.
بحث از ظهور در 2 مرحله است:
مرحله اول:
در صغرای اصاله الظهور است که ظهور در برخی از الفاظ که در ظهور و یا عدم ظهور آن اختلاف وجود دارد ماند اوامر و نواهی،عموم و خصوص،اطلاق و تقیید بحث می شود که آیا مثلا صیغه (افعل) برای وجوب وضع شده و یا ظهور در وجوب دارد.که 2 صورت مطرح می شود:
1-گاه یک لفظ برای معنای خاص وضع می شود مانند صیغه (افعل) برای وجوب.
2-آیا قرینه عام یا خاص مبنی بر اراده کردن فلان معنا وجود دارد؟ قرینه در 2 جایگاه وارد می شود:
*وقتی معنایی غیر از معنای موضوع له اراده شده باشد(معنای مجازی باشد)
*وقتی لفظ در بیش از یک معنا به کار رفته باشد(مشترک لفظی باشد) و تعیین هر یک از معانی توسط قرینه معیّنه انجام می شود و با توجه به قرینه می توان پی به مقصود متکلم برد و فرقی ندارد قرینه متصله باشد و یا منفصله.
مرحله دوم:
حال لفظی که ظهور آن احراز شده است آیا از نظر شارع نیز آن لفظ در معنای مورد نظر حجت است و منجزیت شامل آن می شود و اینمبحث پیشرو است تا به وسیله آن عمل به ظواهر آیات و روایات برای ماتمامیت پیدا کند.
در مطلب بعدی به حجیت ظواهر قرآن می پردازیم.
منبع :حجیت ظواهر ،اصول مظفر.
#بحث دلیل عقلی،اشتراک قدرت در تکلیف :
ابتدا باید یاد آور شد دلیل عقلی1-:هر قضیه ای است که عقل آن را درک می کند2- و امکان استنباط حکم شرعی از آن وجود دارد.
بحث از دلیل عقلی ،گاه *صغروی است و گاه کبروی*(صغروی:ادراک عقلی آن قضیه می باشد)(کبروی:حجیت آن قضیه عقلیه می باشد)
-باید خاطر نشان کرد قضایای عقلیه عنصر مشترک در عملیات استنباط هستند.
-برای قضایای عقلی تقسیم های مختلفی وجود دارد.مانند:
تقسیم قضایای عقلیه به :
*1- قضایایی که دلیل عقلی مستقل هستند.2- قضایایی که دلیل عقلی غیر مستقل هستند.
*1-قضیه تحلیل2- قضیه ترکیبی.
قضیه عقلی مستقل ترکیبی:
1- گاهی سالبه هستند(یعنی منتهی به استنباط نفی حکم شرعی می شود:مانند حکم عقل به محال بودن تکلیف به غیر مقدور)
2-گاهی موجبه هستند(یعنی منتهی به استنباط ثبوت حکم شرعی می شوند:مانند کل ما حکم به العقل بقبحه حکم به الشارع بحرمته)
محال بودن تکلیف به غیر مقدور::
در این جا دو معنا می توان برای محال بودن تکلیف به غیر مقدور قائل شد:
1-عقلا عقاب شخص به دلیل تکلیف غیر مقدور ،قبیح است.
2-نفس تکلیف به شی غیر مقدور صرف نظر از عقوبت،قبیح است.
مقام ثبوت همیشه قبل از مقام اثبات است.در مقام ثبوت ما سه چیز را بررسی می نماییم(ملاک –اراده- اعتبار)در مورد ملاک و اراده لزومی به مشروط بودن تکلیف به قدرت نمی شود و امکان ثبوت ملاک و اراده در غیر قادر نیز وجود دارد.به این معنا که ملاک و اراده1- در حالت عجز و عدم قدرت گاهی ثابت هستند و 2-گاهی ثابت نیستند.
یعنی اگر قدرت در ملاک دخیل باشد در اینجا قدرت شرعیه و قدرت عقلیه مطرح می شود:(قدرت شرعیه:دخیل بودن قدرت در تکلیف، شرعی باشد). قدرت عقلیه:(دخیل بودن قدرت در تکلیف،عقلی باشد)
اما در مرحله اعتبار که آخرین مرحله ثبوت(جعل و وضع) است و بعد از آن وارد مرحله اثبات(بروز و ظهور) می شویم .
در مرحله اعتبارقدرت شرط معتبر تکلیف است.
توجه:ثمره در شرطیت قدرت به لحاظ عقوبت،روشن هست.اما به لحاظ نقش تکلیف گاه بیان می گردد ثمره شرطیت قدرت واضح و روشن نیست، زیرا اگر در صورت عدم قدرت بر انجام تکلیف عقوبتی نباشد،ثبوت و یا عدم ثبوت تکلیف بی اثر است زیرا مکلف از ترک تکلیف مواخذه و عقوبت نمی شود و بحث از نفس تکلیف در شرطیت قدرت بی اثر است.
منبع:حلقه ثانیه .ص190-189
با عرض سلام و خدا قوت به تمامی اساتید بزرگوار
#بحث دلیل عقلی،اشتراک قدرت در تکلیف :
ابتدا باید یاد آور شد دلیل عقلی1-:هر قضیه ای است که عقل آن را درک می کند2- و امکان استنباط حکم شرعی از آن وجود دارد.
بحث از دلیل عقلی ،گاه *صغروی است و گاه کبروی*(صغروی:ادراک عقلی آن قضیه می باشد)(کبروی:حجیت آن قضیه عقلیه می باشد)
-باید خاطر نشان کرد قضایای عقلیه عنصر مشترک در عملیات استنباط هستند.
-برای قضایای عقلی تقسیم های مختلفی وجود دارد.مانند:
تقسیم قضایای عقلیه به :
*1- قضایایی که دلیل عقلی مستقل هستند.2- قضایایی که دلیل عقلی غیر مستقل هستند.
*1-قضیه تحلیل2- قضیه ترکیبی.
قضیه عقلی مستقل ترکیبی:
1- گاهی سالبه هستند(یعنی منتهی به استنباط نفی حکم شرعی می شود:مانند حکم عقل به محال بودن تکلیف به غیر مقدور)
2-گاهی موجبه هستند(یعنی منتهی به استنباط ثبوت حکم شرعی می شوند:مانند کل ما حکم به العقل بقبحه حکم به الشارع بحرمته)
محال بودن تکلیف به غیر مقدور::
در این جا دو معنا می توان برای محال بودن تکلیف به غیر مقدور قائل شد:
1-عقلا عقاب شخص به دلیل تکلیف غیر مقدور ،قبیح است.
2-نفس تکلیف به شی غیر مقدور صرف نظر از عقوبت،قبیح است.
مقام ثبوت همیشه قبل از مقام اثبات است.در مقام ثبوت ما سه چیز را بررسی می نماییم(ملاک –اراده- اعتبار)در مورد ملاک و اراده لزومی به مشروط بودن تکلیف به قدرت نمی شود و امکان ثبوت ملاک و اراده در غیر قادر نیز وجود دارد.به این معنا که ملاک و اراده1- در حالت عجز و عدم قدرت گاهی ثابت هستند و 2-گاهی ثابت نیستند.
یعنی اگر قدرت در ملاک دخیل باشد در اینجا قدرت شرعیه و قدرت عقلیه مطرح می شود:(قدرت شرعیه:دخیل بودن قدرت در تکلیف، شرعی باشد). قدرت عقلیه:(دخیل بودن قدرت در تکلیف،عقلی باشد)
اما در مرحله اعتبار که آخرین مرحله ثبوت(جعل و وضع) است و بعد از آن وارد مرحله اثبات(بروز و ظهور) می شویم .
در مرحله اعتبارقدرت شرط معتبر تکلیف است.
توجه:ثمره در شرطیت قدرت به لحاظ عقوبت،روشن هست.اما به لحاظ نقش تکلیف گاه بیان می گردد ثمره شرطیت قدرت واضح و روشن نیست، زیرا اگر در صورت عدم قدرت بر انجام تکلیف عقوبتی نباشد،ثبوت و یا عدم ثبوت تکلیف بی اثر است زیرا مکلف از ترک تکلیف مواخذه و عقوبت نمی شود و بحث از نفس تکلیف در شرطیت قدرت بی اثر است.
منبع:حلقه ثانیه .ص190-189
احادیثی در بیان فضایل امیر المومنین علی (ع)
1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی تو در دنیا و آخرت آقایی، دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست، نفرین بر کسی که تو را پس از من دشمن بدارد. (حاکم در مستدرک ج۳ ص۱۲۸ نقل کرده و طبق شرط شیخین صحیح است)
2-در مناقب خطیب از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: لمّا خلق الله السموات و الارض دعاهُنَّ فاجبنه فعرض علیهن نبوّتی و ولایه علی بن ابیطالب فقبلتاهما ثم خلق الخلق و فوّض الینا امر الدین فالسّعید من سعد نبا و الشّقی من شقی نبا نحن المحلّلون لحلاله المحرّمون لحرامه.
خداوند بعد از آفرینش زمین و آسمان و قبول فرمان خدا، نبوّت من و ولایت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) را بر آنها عرضه داشت و پذیرفتند آنگاه تمامی بشر را آفرید و امر دین را بما واگذار نمود، بنابراین سعادتمند کسی است که به راه ما آید و با شقاوت کسی است که از ما جدا شود، ما حلال خدا را حلال کرده و حرامش را حرام می کنیم
3-در مناقب خطیب از علی بن ابیطالب (علیه السلام) نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی لو انّ عبداً عبد الله عزو جل مثل ما قام نوح فی قومه و کان له مثل اُحُدٍ ذهباً فانفقه فی سبیل الله و مُدّ فی عمره حتی یحّّج الف حجّه علی قدمیه ثمّ قتل بین الصّفا و المروه مظلوما ثم لم یوالک یا علیّ لم یشمّ رائحه الجنه و لم یدخلها.
یا علی، اگر کسی به اندازة عمر نوح خدا را عبادت کند و به اندازه کوه اُحد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق کند و به انداره ای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حجّ رفته و خانه خدا را زیارت نماید، آنگاه در مکه بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود ولی ولایت تو را ای( علی) نداشته باشد بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد گشت. ( خوارزمی در مقتل الحسین ج ۱ ص ۳۷ آن را نقل کرده است)
4-در مناقب ابن مردویه از انس بن مالک به نقل از سلمان آمده است که از پیامبر اکرم (ص) پرسیدم: بعد از شما به چه کسی اعتماد کنیم و از که دستور بگیریم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پاسخی نفرمودند: من ده بار این سؤال را مطرح کردم تا این که فرمودند: یا سلمان انّ وصیّی و خلیفتی و اخی و وزیری و خیر من اخلفهُ بعدی علی بن ابیطالب یؤدّی عنی و یُنجز مَوعدی
ای سلمان وصی من و خلیفه من و برادر و معاون و بهترین جانشین بعد از من علی بن ابیطالب (علیه السلام) است که تعهدات مرا انجام میدهد و وعدة مرا عملی میسازد. (خوارزمی درمناقب ص ۶۷ مُحّب طبری در ذخائر العقبی ص ۷۱ نقل کرده اند.)
5- در مناقب خطیب از انس بن مالک منقول است که: شبی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خواب دیدم در حالی که به شدت غضبناک بودند، رو به من کرده فرمودند: ای انس، چه چیز ترا بر آن داشت که آنچه از من در فضل و کمال علی (علیه السلام) شنیدی کتمان نمودی و اداء نکردی؟ تا آخرالامر به مرض و عقوبت برص مبتلا شدی و اگر استغفار علی (علیه السلام) تدارک تقصیرات تو نمی کرد هر آینه که رایحه جنت را نمی شنیدی. اکنون در باقی عُمر آشکار کن این خبر را که موالیان علی (علیه السلام) و آل او، پیشروان و سابقانند به سوی جنّت و همسایه های حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و حمزه و جعفر هستند و علی (علیه السلام) صدیق اکبر است. هر کس که او را دوست بدارد، به او بشارت بده که خاتم الانبیاء می گوید: مترس از هول و وحشت روز قیامت. (خطیب در مناقب – المناقب المرتضویه ص ۲۲۰)
احادیثی در بیان فضایل امیر المومنین علی (ع)
1- رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی تو در دنیا و آخرت آقایی، دوست تو دوست من و دوست من دوست خداست و دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداست، نفرین بر کسی که تو را پس از من دشمن بدارد. (حاکم در مستدرک ج۳ ص۱۲۸ نقل کرده و طبق شرط شیخین صحیح است)
2-در مناقب خطیب از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: لمّا خلق الله السموات و الارض دعاهُنَّ فاجبنه فعرض علیهن نبوّتی و ولایه علی بن ابیطالب فقبلتاهما ثم خلق الخلق و فوّض الینا امر الدین فالسّعید من سعد نبا و الشّقی من شقی نبا نحن المحلّلون لحلاله المحرّمون لحرامه.
خداوند بعد از آفرینش زمین و آسمان و قبول فرمان خدا، نبوّت من و ولایت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) را بر آنها عرضه داشت و پذیرفتند آنگاه تمامی بشر را آفرید و امر دین را بما واگذار نمود، بنابراین سعادتمند کسی است که به راه ما آید و با شقاوت کسی است که از ما جدا شود، ما حلال خدا را حلال کرده و حرامش را حرام می کنیم
3-در مناقب خطیب از علی بن ابیطالب (علیه السلام) نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) فرمودند: یا علی لو انّ عبداً عبد الله عزو جل مثل ما قام نوح فی قومه و کان له مثل اُحُدٍ ذهباً فانفقه فی سبیل الله و مُدّ فی عمره حتی یحّّج الف حجّه علی قدمیه ثمّ قتل بین الصّفا و المروه مظلوما ثم لم یوالک یا علیّ لم یشمّ رائحه الجنه و لم یدخلها.
یا علی، اگر کسی به اندازة عمر نوح خدا را عبادت کند و به اندازه کوه اُحد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق کند و به انداره ای عمرش طولانی باشد که بتواند هزار بار پیاده به حجّ رفته و خانه خدا را زیارت نماید، آنگاه در مکه بین صفا و مروه مظلومانه کشته شود ولی ولایت تو را ای( علی) نداشته باشد بوی بهشت به مشام او نخواهد رسید و هرگز وارد بهشت نخواهد گشت. ( خوارزمی در مقتل الحسین ج ۱ ص ۳۷ آن را نقل کرده است)
4-در مناقب ابن مردویه از انس بن مالک به نقل از سلمان آمده است که از پیامبر اکرم (ص) پرسیدم: بعد از شما به چه کسی اعتماد کنیم و از که دستور بگیریم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پاسخی نفرمودند: من ده بار این سؤال را مطرح کردم تا این که فرمودند: یا سلمان انّ وصیّی و خلیفتی و اخی و وزیری و خیر من اخلفهُ بعدی علی بن ابیطالب یؤدّی عنی و یُنجز مَوعدی
ای سلمان وصی من و خلیفه من و برادر و معاون و بهترین جانشین بعد از من علی بن ابیطالب (علیه السلام) است که تعهدات مرا انجام میدهد و وعدة مرا عملی میسازد. (خوارزمی درمناقب ص ۶۷ مُحّب طبری در ذخائر العقبی ص ۷۱ نقل کرده اند.)
5- در مناقب خطیب از انس بن مالک منقول است که: شبی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خواب دیدم در حالی که به شدت غضبناک بودند، رو به من کرده فرمودند: ای انس، چه چیز ترا بر آن داشت که آنچه از من در فضل و کمال علی (علیه السلام) شنیدی کتمان نمودی و اداء نکردی؟ تا آخرالامر به مرض و عقوبت برص مبتلا شدی و اگر استغفار علی (علیه السلام) تدارک تقصیرات تو نمی کرد هر آینه که رایحه جنت را نمی شنیدی. اکنون در باقی عُمر آشکار کن این خبر را که موالیان علی (علیه السلام) و آل او، پیشروان و سابقانند به سوی جنّت و همسایه های حسن (علیه السلام) و حسین (علیه السلام) و حمزه و جعفر هستند و علی (علیه السلام) صدیق اکبر است. هر کس که او را دوست بدارد، به او بشارت بده که خاتم الانبیاء می گوید: مترس از هول و وحشت روز قیامت. (خطیب در مناقب – المناقب المرتضویه ص ۲۲۰)
گفتگو انواعی دارد و گاه دیده می شود یک گفتگو سازنده بوده و اثر بخش است و گاه سرانجام گفتگو شکست خواهد بود.باید دانست نوع و جهت گفتگو بسیار مهم است.حال به انواع گفتگو می پردازیم:
1- گفتگوی مقابله ای:
در این نوع گفتگو 2 طرف همدیگر را خصم تلقی می کنند و هریک سعی می کند دیگری را شکست دهد و خود پیروز باشد.در این نوع گفتگو هیچ یک به نقطه نظرات دیگری توجه ای نمی کند و این گفتگو به نتیجه مطلوب نمی رسد.
2-گفتگوی مخالفتی و لجاجتی:
در این گفتگو دوطرف فقط به مخالفت و لجبازی می پردازند و هر یک کاملا برعکس نظر دیگری انجام می دهدو این نوع گفتگو منجر به جدایی عاطفی شده به طوریکه 80 درصد طلاق ها نتیجه این نوع گفتگو است.
3-گفتگوی همرا با گذشت:
این نوع گفتگو به طور نسبی توصیه می شود و باید طرفینی باشد و اگر در گفتگو همیشه یک طرف گذشت کند نتیجه بخش نیست.
4- گفتگوی مبتنی بر همراهی:
این گفتگو مبتنی بر داد و ستد و همکاری دوجانبه است در واقع یک بده بستان توافقی است،می گوییم من این کار را انجام می دهم شما هم این کار را برایم انجام بده.این گفتگو نتیجه بخش خواهد بود چون مبتنی بر همدلی و همراهی است.
5-گفتگوی سازشی:
مثلا هر یک از زوجین معتقدند که نباید به کار هم کاری داشته باشند و هر یک آزاد است و می گویندمن کار خودم را می کنم توهم آزادی کار خود را بکنو هیچ یک کاری به دیگری نداشته باشد.این هم یکی دیگر از عوامل طلاق است چون نتیجه اش فروپاشی و انحطاط خانواده خواهد بود.
اگر حب دنیا پیدا کنیم
(یک نکته دقیق از استاد طاهر زاده)
«عصبيّت» يعني إسلامى كه قالب دارد و قلب ندارد (یعنی اسلامِ أموی)، اين يك مسأله است!
يعني كربلا را جبهه كفر درست نكرد، بلکه جبهه عصبيّت درست كرد!
پس دوتا اسلام روبروي هم بودند؛ يكي اسلامِ قلبى با حُبّ خدا، يكی هم اسلام قالبی با حُبّ دنيا!
مگر عمرسعد چه میخواست؟! خودتان ميدانيد عمر سعد دنيا را ميخواست. پس «اسلامِ قالبیِ أموی» ، قلبش حُبّ دنياست، و «اسلامِ قلبیِ علوى» قلبش حُبّ خداست.
ببينيد عصبيّت يعني چه؛
حالا همين امام وسط صحنه كربلا آمدهاست، ميگويد: مردم! اگر اين آب را به من نميدهيد، اين طفل را ببريد آبش بدهيد و بياوريد. آنها آن طفل را هم ميكشند!!
اگر كافر بودند، كار به اينجا نميرسيد، چرا؟ چون كفر، در كفرِ خودش مغرور نيست. ولي عصبيّت، در اسلاميتِ خودش مغرور است! براي همين هم شما در زیارت عاشورا به «عصبيّت» لعنت ميكنيد.( اللّهُمَّ ألْعَنِ «الْعِصَابَةَ» الَّتِی جَاهَدَتِ الْحُسَيْن)
يعني «اسلام انحرافی» از كفر هم خطرناكتر است.
لذا، كربلا بايد بدن من و شما را بلرزاند! مطمئن باشيد اگر حُبّ دنيا پيدا كرديد، اگر تزكيه نكرديد، اگر اسلامتان «قلبى» نشد، اگر نتوانستيد با خدا معاشقه داشته باشيد، در جبههگيري هايي كه در جامعه حتماً به وجود ميآيد، در جبهه «عصبيّت» قرار خواهيد گرفت.
پس كربلا غذاي جان امروزِ ماست. در صحنههاي جامعه، هميشه جبهههايی شامل حق و باطل هست. ولی نمايش مطلق جبهه حق و باطل در كربلاست، تا ما خودمان را از طريق آن ارزیابی كنيم.
اگر شما عملزده بشويد، و اگر عزاداری اباعبدالله فقط صوري بشود، و هيچ خلوتی هم با خدا نداشته باشيد، و هيچ نافلهاي هم نخوانيد، و با این همه آسیب، آنوقت بازهم اميد داشته باشيد كه در اين جبهه ی عصبيّت قرار نگيريد، در اینحال [آن امید بدون پشتوانه] يك آرزوي محال است!
اصلاً جبهه اباعبدالله (عليهالسلام) يعني در عصبيّت قرار نگرفتن، كه البته با تأسّی به «روحِ حسينی» چنين اميدي براي شما هست، انشاءالله.
منبع:
جزوه «عصبیّت؛ انگیزه مبارزه با امام حسین (ع)
اصغر طاهرزاده